جدول جو
جدول جو

معنی صوف پوش - جستجوی لغت در جدول جو

صوف پوش
کسی که جامۀ پشمی بر تن می کند، پشمینه پوش
تصویری از صوف پوش
تصویر صوف پوش
فرهنگ فارسی عمید
صوف پوش
آنکه صوف پوشد، پشمینه پوش، صوفی:
که زنهار ازین کژدمان خموش
پلنگان درندۀ صوف پوش،
سعدی،
برآورد صافی دل صوف پوش
چو طبل از نهنگان خالی خروش،
سعدی،
رجوع به صوفی و صوفیه شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از صوفی وش
تصویر صوفی وش
صوفی مانند، شبیه صوفی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خوش پوش
تصویر خوش پوش
ویژگی کسی که لباس خوب و خوش دوخت می پوشد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از صدف وش
تصویر صدف وش
صدفگون، صدف سان مانند صدف، به کردار صدف
فرهنگ فارسی عمید
پوشندۀ چوب،
از چوب پوشیده شده، پوشیده از چوب، مستور و پنهان در چوب، صفت سقفی که با تیرهای چوبی ساخته شده باشد، خانه ای که سقفش از چوب پوشیده شده باشد، سقفش چوب پوش است، یعنی از چوب پوشیده است و در ساختمانش چوب بکار رفته است، نظیر: تیرپوش و جز آن
لغت نامه دهخدا
پوشندۀ کون، آنچه کون را پوشد،
ساغری پوش، کفل پوش، (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) :
گه خیش با گلاله به سر درکشد فسار
وز کوردین کند جل و کون پوش هفت رنگ،
سوزنی (یادداشت ایضاً)
لغت نامه دهخدا
روپوش، آنچه روی را بپوشد، (یادداشت مؤلف)، روپوش و برقع، رجوع به روپوش شود، لباس که بر زبر دیگر جامه ها پوشند، پرده، ملمع، مطلا، کسی که ظاهر و باطن وی یکی نباشد، (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(وَ)
صوفی مانند. شبیه به صوفی. متصوف:
از این مزوجه و خرقه نیک در تنگم
به یک کرشمۀ صوفی وشم قلندر کن.
حافظ.
درین صوفی وشان دردی ندیدم
که صافی باد عیش دردنوشان.
حافظ
لغت نامه دهخدا
(صَ دَ وَ)
بمانند صدف. بکردار صدف. صدفگون:
معطی آن چو دریا دارندۀ غریبان
رادان آن صدف وش از دل یتیم پرور.
شرف الدین شفروه.
رجوع به صدف سان و صدف گون و صدف وار شود
لغت نامه دهخدا
آنچه که ظاهر و روی چیزی را بپوشاند، آنچه که صورتی نامشخص را بپوشاند برقع نقاب، بالاپوش، مطلا مفضض ملمع، آنچه که ظاهر و باطن آن یکسان نباشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صدف وش
تصویر صدف وش
به مانند صدف صدفگون
فرهنگ لغت هوشیار
شیک پوش، خوش لباس
متضاد: بدلباس
فرهنگ واژه مترادف متضاد